از گناه تنفر داشته باش نه از گناهکار .گاندی
کسی که حفظ جان را مقدم بر آزادی بداند، لیاقت آزادی را ندارد.بنجامین فرانکلین

| صفحه اصلی | گالری عکس | آموزش | تازه ها | اوقات شرعی روستا | آب و هوای روستا | نقشه هوایی روستا | تالار گفتگو | دانلود | پیوندها | تماس با ما |

دروگرها مشغول درو ، هوای داغ تابستان، مردان با داسی در دست که تیغه آن در افتاب برق میزد و بند نخی آن را به دور دست پیچیده و دسته آن را محکم در دست می فشارد که به آن منکال هم می گفتند در واقع داس دندان دارد ولی منکال مثل چاقو صاف می باشد.

 


ادامه مطلب
نویسنده: غلام حلاجیان ׀ تاریخ: جمعه 21 بهمن 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

مرد اوستا ، زن قابله

تا اواخر سال 1357، مردانی کار کشته و جسور و با تجربه عملی .

زنانی زحمت کش و مهربان و با روحیه از دوران رنج و زحمت .

تعدادشان انگشت شمار بود، که در هر دیار و آبادی به کارهای امداد گری ، هنری و سلمانی و هزار کار دیگر ....مشغول بودند .

مثلا مرد قلعه ما ، دندان می کشید، آمپول می زد، بچه ختنه می کرد ،آشپز محله بود ،مردم را برای جشن عروسی خبر می کرد (یعنی دعوت ) ، اگر هم عذا بود ، باز تک تک مردم را خبر می کرد . در مجالس هم به مهمان ها غذا می داد، سفره را پهن و جمع می کرد . خلاصه زن مهربان هم با مرد کارکشته در تمام مجالس کمک هم بودند . زن مهربان مامایی می کرد، زن های مریض را دوای خانگی می داد، بچه های کوچک را درمان می کرد ،آرایشگر هم بود ،در مراسم مردم را خبر می کرد و در جشن ها جلو درب حیاط اسفند دود می کرد .

استفاده از این مطالب فقط با ذکر منبع مجاز می باشد .

 

نویسنده : غلام حلاجیان

نویسنده: داود ׀ تاریخ: چهار شنبه 21 دی 1390برچسب:غلام حلاجیان,مراسم محلی ,روستای آزادوار,, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

کوزه کدری

بهترین آب سرد کن در زمان خودش کوزه های سفید رنگ سر شکسته ای بود که از جنس خاک و گل درست شده بود. به علت مرغوبیت کالا دهنه کوزه زودتر از بقیه می شکست . کوزه های قرمز رنگ سفت بودند ولی آب را سرد نگه نمی داشت . با کیسه گونی دور کوزه را پیچانده ،کمی نم آب به دور کیسه می زدند تا آب سرد بماند. آب سرد را از حوض بالای راه آهن آزادوار برمی داشتند. یک چاله کنده بودند در زیر درخت و از یک چوب کوچک آب داخل حوض سر پوشیده می آمد و از دهنه حوض آب برداشت می شد .

اگر کوزه ای دو نیم می شد کمی پنبه را می کوبیدند با آهک و شیر و با پشم گوسفند مخلوط می کردند و به عنوان چسب اشکیر کوزه را تعمیر می کردند. به کوزه های تعمیری می گفتند کوزه اشکیری . به کوزه های کوچک برای بچه های چوپان می کفتند تونگ گلی .

به کوزه هایی که از خود نم آب پس می دادند می گفتند کوزه اوزن که بهترین کوزه بود. شکلی باریک با گردن بلند و دهنه کوچک . نوع دیگر با قد کوتاه و شکم بزرگ دهنه گشاد و گردن کوتاه . دهنه کوزه را با پارچه به شکل تخم مرغ با یک بند نخی به دسته کوزه گره داده و به آن سرخو می گفتند یعنی سر خمره.

استفاده از این مطالب فقط با ذکر منبع مجاز می باشد .

 


نویسنده: غلام حلاجیان ׀ تاریخ: چهار شنبه 14 دی 1390برچسب:کوزه,کوزه های قدیمی,نگهداری آب در قدیم,آب سرد کن قدیمی,کوزه سفالی,کوزه گلی,, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

ماه محرم

ماه محرم نامی نیست که من بتوانم در باره آن سخن بنویسم ، آن چه که در روستای آزادوار ماچنین است : از موقعی که من یادم می آید از شب اول ماه محرم هیئت به پا بود و درحیسنیه هم مراسم عذاداری امام حسین .

ملا شعبان آزادواری ، سر دسته هیئت ما بود بقیه هم بودن که هنوز هستند و بعضی ها هم به زیر خاک رفتند . در اوایل جمعیت مردم کم بود، هیئتی کوچک که داخل آن هم چایخانه بود هم مردم شام نذری می خوردند و هم سینه می زدند . یادم می آید که هر کسی که نذری داشت آبگوشت در هیئت می دادند و هر دو نفر با هم در یک کاسه غذا می خوردند، با چراغ توری و بخاری آتشی . وسط حسینیه را پرده زده بودند ، زنها از مردها جدا . با بلند گوی باطری . تا اینکه ملا شعبان هم در تاریخ 5/6/1381 از میان ما رفت .

سر سید شب اول ماه محرم بچه ها آمدن تا یاد محرم را دوباره علم ببندند، همگی جمع شدند و با صلوات بر محمد علم را آوردند تا لباس بر تن بپوشند، اما گوئی هیچ کس بلد نبود، مردی آمد که از هر دو گوش کر بود . وقتی دید مثل اینکه هیچ کس درست نمی تواند علم ببندد ، آن مرد شروع به بوسیدن علم نمود و علم بر بست و گریه کرد و مردم متحیر ماندند و عذاداری به پا شد .

چند سال بعد

سال 1384 بیستم بهمن روز عاشورا مردم جمع شدند تا مثل همه سال ها دسته بگیرند و به پای مزار شهدا بروند، اما باران خیلی شدید بود و کمی داخل کوچه و خیابان سینه زدند ، اما باران شل نشد. ساعت 11 روز عاشورا مردم برگشتند به حسینیه برای گرم شدن و نهار . اما بچه های جوان آنقدر هیجان داشتند که نمی توانستند روز به این خوبی را هدر بدهند، زیر همان باران شدید، علم را وسط میدان به پا داشتند . در میان آب باران حلقه زدند و آنقدر یا حسین گفتند تا دلشان خالی شد . همگی زیر باران خیس خیس با پای برهنه . از آسمان باران زیر پا هم آب باران . کاش بودید و می دیدید آن یا حسین گفتن بچه های جوان و پیرمرد ها و زنها که حلقه زده بودند زیر باران .

یا حسین

نویسنده: غلام حلاج

 

نویسنده: داود ׀ تاریخ: دو شنبه 7 آذر 1390برچسب:محرم در روستای آزادوار,یا حسین,هیئت ,حسینیه, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

خوبی که از حد بگذرد      

                                                                          نادان خیال بد کند

 کردم از عقل سوالی که بگو ایمان چست        

                                                                  عقل در گوش دلم گفت که ایمان ادب است                

  آدمیزاد اگر بی ادب انسان نیست                 

                                                                    فرق ما بین بنی آدم حیوان ادب است

 

نویسنده: غلام حلاجیان ׀ تاریخ: چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:ادب,شعر غلام,حلاجیان,شاعر آزادوار, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

ساعت 2 بعد از نیمه شب ملای کم سابقه تر از همه با چوب و قوطی خالی راه میرفت و با صدای تق تق مردم را بیدار باش می داد (آهای مردم بیدار کن ) و یا یکی از اهالی تا ده در خانه را می کوبید ( همسایه بیدار )کربلایی رمضان شیخ و مرد با ایمان آزادوار تمام عمر خود را به خدمت مردم مومن آزادوار گذاشت شبهای ماه رمضان 5/1 ساعت مانده به اذان صبح پشت بام خانه خود سر موقع با صدای دل نشین شب خوانی می کرد یعنی مناجات با خدا .


ادامه مطلب
نویسنده: غلام حلاجیان ׀ تاریخ: جمعه 4 شهريور 1386برچسب:رمضان ,آزادوار,جوین,سبزوار,خراسان, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

به شبی تیره تر از خاکستر                                   دشنه ها برق زند چون اختر

ناگهان طبل ، صدا ، آتش جنگ                               وین دفاعش همه با بیل و کلنگ

حمله و کشمکش و جنگ و گریز                               شیر خوابیده شده غافلگیر


ادامه مطلب
نویسنده: غلام حلاجیان ׀ تاریخ: دو شنبه 6 تير 1390برچسب:شعر , غلام حلاج, شاعر, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

قنات آزادوار

چشمه آب قناتی از ایام قدیم از کوه به طرف آبادی آزادوار سرازیر بود که سر چشمه آن در زیر دامنه کوه ، آشکار بود. در دور و بر چشمه درختانی بود،که آبادی و سرسبزی خوبی داشت . بیشتر آن درخت ها را در قدیم مردم برای یادگاری کاشته بودند که بیشتر آن درخت ها چولی نام داشت . هر چند سال که بارندگی کم می شد آب قنات هم کم می شد ....


ادامه مطلب
نویسنده: غلام حلاجیان ׀ تاریخ: سه شنبه 24 خرداد 1390برچسب:قنات آزادوار,قنات ,موتور آب ,جهاد سازندگی ,, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

حمام خزینه ای قدیم

حمام خزینه ای قدیم در شمال غربی آزادوار در زیر جاده آسفالت ، حالا مدفون شده . حمام در گودالی قرار گرفته بود به خاطر اینکه آب بتواند داخل حمام برود. ورودی حمام از یک راهرو باریک با درب به عرض 5/1 متر با دربی آهنی شروع می شد . وارد رختکن که می شدی دارای چهار سینه یا چهار رخت کن ...


ادامه مطلب
نویسنده: غلام حلاجیان ׀ تاریخ: سه شنبه 24 خرداد 1390برچسب:حمام خزینه ای قدیم , آزادوار,آب قنات,حمام,کولخ,هیزم,استخر آب گرم,خزینه ,, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

ماه محرم

ملا شعبان آزادواری ، سر دسته هیئت ما بود بقیه هم بودن که هنوز هستند و بعضی ها هم به زیر خاک رفتند . در اوایل جمعیت مردم کم بود، هیئتی کوچک که داخل آن هم چایخانه بود هم مردم شام نذری می خوردند و هم سینه می زدند . یادم می آید که هر کسی . . .


ادامه مطلب
نویسنده: غلام حلاجیان ׀ تاریخ: سه شنبه 24 خرداد 1386برچسب:خاطرات,ماه محرم ,یا حسین,عاشورا , دسته عذاداری,حسینیه, هیئت, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

گربخوانم غزلی ،غزل از دشت جوین خواهم گفت

من چون مجنونم و در دشت جوین خواهم خوفت

ای دیده ببین دشت جوین بستر خون است

امشب به میان خاک و خون خواهم خفت


ادامه مطلب
نویسنده: غلام حلاجیان ׀ تاریخ: شنبه 21 خرداد 1390برچسب:جوین,آزادوار,شاعر غلام حلاج,شاعر ,غلام ,حلاج,شعر ,آزادواری, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

روزگاری است که در دشت جوین خانه ماست

گرچه مجنونم ،صحرای جوین منزل ماست

لیک دیوانه تر از من نبود در این دشت

عشق این دشت کنون بر دل نشست


ادامه مطلب
نویسنده: غلام حلاجیان ׀ تاریخ: یک شنبه 15 خرداد 1390برچسب:دشت جوین,دشت ,جوین,غلام حلاج,غلام, حلاج,شعر,شاعر, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 نام او را بلبلان همیشه در سر دارن

زیر خاکش را همه چون تاج بر سر دارن

شاید بگوئید که چرا آزادوار

نام دیگری نبود که گفته اند آزادوار


ادامه مطلب
نویسنده: غلام حلاجیان ׀ تاریخ: یک شنبه 15 خرداد 1390برچسب:قصه ,آزادوار,قصه آزادوار,شاعر غلام حلاج,شاعر ,غلام ,حلاج,شعر ,آزادواری, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

صفحه قبل 1 صفحه بعد

تمامی حقوق برای سایت روستای آزادوار محفوظ است. انتشار مطالب با ذکر منبع بلامانع است
ضمن تشکر از بازدید شما دوست عزیز از سایت روستای آزادوار
داود